ستایش5

عطرباران

فرقی نمی کند گودال اب باشی یادریایی بی کران...مهم این است که اسمان رادرخودنشان دهی

ستایش5

سرویس شیرازداشت پرشده بود.کنارشیشه

 

نشستم.ماشین حرکت کرد.گوشیمونگاه کردم.

 

چقدخاطره داشت.اصلاشایدهمین گوشی مسبب

 

همه بدبختی های من بود.دقیقا1روزبعدازخریدنش

 

قصه من شروع شد.سیم کارتمودراورد.خواستم

 

بشکنمش ولی دلم نیود.گذاشتمش توی جیبم.

 

هندزفریموزدم توگوشیم وچشم دوختم به بیابون...

 

                                     *******

 

تاحالاترمینال شیرازروندیده بودم.همیشه باماشین

 

خودمون میرفتیم.چاره ای نبوداین همه رمان خونده

 

بودم وفیلم دیده بودم بایدیه جایی به دردم میخورد.

 

چندتاتاکسی اون بغل بود.رفتم سراغ اونی که راننده

 

مسنی داشت.

 

_سلام خسته نباشید

 

_سلام دخترم بفرمایید

 

_اقامنوتاشاهچراغ میبرین؟

 

_بیابالا

 

_چندمیشه تااونجا؟

 

_5تومن

 

_زیادنیست؟

 

_زیاده؟!نکنه ازپشت کوه اومدی دختر؟

 

راست میگف.دهات کوره ماکجاوشیرازکجا.گندت

 

بزنن دخترتوکه توفیلمامیبینی سوارتاکسی میشن

 

چقدکرایه گرونه دیگه چراابروریزی کردی.اصلاچه

 

اهمیتی داشت کی منومیشناخت که ابروریزی شه.

 

مه نیومده بودم اینجاکه کسی منونشناسه.

 

                 *********

_بفرمادخترم

 

_رسیدیم؟

 

_اره ببین ازاین طرف برو

 

_ممنون اقاخدانگهدار

 

پیاده شدم.ماشین که ازم دورشدچادرموازتوکیفم

 

دراوردم وانداختم سرم.بغضموقورت دادم ورفتم داخل.

 

نزدیکای ظهربود.یه خانمی بغلم نشسته بود وداشت

 

قران میخوند

 

_سلام خاله

 

_سلام خوشگل خانوم

 

_قبول باشه.خانم شماموبایل دارین یه لحظه

 

من به داداشم زنگ بزنم؟گمش کردم

 

_اره بفرما

 

_خیلی ممنون خانوم ببخشید

 

_خواهش میکنم

 

شماره ارین روگرفتم.چندتابوق خورد

 

_بله؟

 

_سلام ارین خوبی؟

 

_سلام...ستایش تویی؟

 

_اره.کجایی؟

 

_خونه.توکجایی؟این خط کیه؟میخوای ان شو

 

چت کنیم؟

 

_نه نه ارین ببین من شاهچراغم...

 

_شاهچ...

 

_نپروسط حرفم سوال نکن فعلا.گوشی مال

 

یه خانومه نمیتونم زیادحرف بزنم.من توحیاط

 

بغل حوض میشینم خودتوبرسون.

 

_باشه باشه فعلا

 

_خداحافظ

 

هوفففففف قلبم داشت تندتند میزد!یعنی من

 

ارین روازنزدیک میبینم!؟

 

_ممنون خانم ببخشید

 

_خواهش میکنم.داداشتون پیداتون کرد؟

 

_اره به لطف شما

 

_خب خداروشکر

 

بلندشدم ورفتم توحیاط

 

 

*فک کنم این دیگه خیلی کم شد!ببخشیدعجله ای


نوشتم وقت نداشتم.چطوره؟؟؟؟



نظرات شما عزیزان:

دو دوست مهربان
ساعت13:46---16 ارديبهشت 1392
عالی بود . ممنون

M0HAMMAD
ساعت14:41---13 اسفند 1391
باشه باشه من تسليم ههه

نه خيلي قشنگه ميخوام بدونم چي ميشه تو شاه چراغ

بنويس ديگه سريع باش داستانش قشنگه

سريع سريع سريع سريع سريع
پاسخ:باشه چشم


M0HAMMAD
ساعت14:38---13 اسفند 1391
والا تو كه نگفتي يك سال گذشته

عجب دختري هستا بعد يك سال رفته با ارين ههههههه

حالا وحيد چي شد ؟؟؟؟

كلا داستانو پيچوندي
پاسخ:اول ستایش4روبرونگاه کن نوشتم 1سال بعد.بازدوباره میپرسی که!میگم صبرداشته باش


M0HAMMAD
ساعت14:08---13 اسفند 1391
خيلي داستانت درحمه

ستايش با حميده ؟؟؟

با كيه ؟؟؟؟؟

از كجا به شيراز مياد

چقدر داستانت درحمه
پاسخ:اون ضرب المثل گر صبرکنی واسه همین موقع هاخوبه.خب الان یک سال گذشته بزامن کم کم میگم چه خبراشده دیگه صبرداشته باش.درضمن اون وحیدبودنه حمید


negar
ساعت18:34---12 اسفند 1391
سلام آجی دینا.خیلی قشنگ بود.فقط کاش بیشتر مینوشتی آجی.ولی در کل خوب بود
پاسخ:سلام گلم.ممنون اره کم بودوقت نداشتم بیشتربنویسم.جبران میکنم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, ساعت 10:14 توسط dina |